زهفلغتنامه دهخدازهف . [ زَهََ ] (ع مص ) سبک گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سبک یافتن باد چیز را و سبک بردن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(ا
زهفلغتنامه دهخدازهف . [ زَهََ ] (ع مص ) سبک گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سبک یافتن باد چیز را و سبک بردن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(ا
سبک گردیدنلغتنامه دهخداسبک گردیدن . [ س َ ب ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، خفیف شدن . خوار شدن . خف ّ. تخوّف . زِهَف . طاش . طیش . || آسان گردیدن . سهل شدن : و بر زبان او سبک گرد
تاراج دادنلغتنامه دهخداتاراج دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) به یغما دادن . به غارت و چپاول دادن .چپو دادن : و مال او و خان و مان و چهارپایان او را تاراج داد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 103).یکی
شکرلغتنامه دهخداشکر. [ ش ُ ] (ع اِمص ) حمد. (منتهی الارب ). ثنای جمیل بر محسن و سپاس ، و یکون بالقول و العمل . (از ناظم الاطباء). سپاس و ثنای جمیل و ذکر نیکو، و در فارسی با لفظ
اثرلغتنامه دهخدااثر. [ اَ ث َ ] (ع اِ) عقب . ایز. حف ّ. حفف :خرج فی اثره ؛ برآمد پس او. (منتهی الارب ). || نشان . پی . داغ پای . جای پای . نشان قدم : قطع اﷲ اثره ؛ ببرّد خدا نش