زبرهسازیcrumbing 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند خرد کردن برخی از مواد غذایی مانند کیک و نان و بیسکویت، به قطعات ریز و با اشکال نامنظم
طبرخونفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= تبرخون: ◻︎ زرد چو زهرهست عارض بهی و سیب / سرخ چو مریخ روی نار و طبرخون (ناصرخسرو: ۴۹۱).
جلجلان مصریلغتنامه دهخداجلجلان مصری . [ ج ُ ج ُ ن ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیش را گویند و آن بدترین زهرهاست . گویند با ماه پروین یک جا روید. (برهان ) (آنندراج ). بشنین جلجلان مص
کوشادلغتنامه دهخداکوشاد. (اِ) بیخ گیاهی باشد خوشرنگ و آن را جنطیانا گویند، تریاق جمیع زهرهاست . (برهان ) (آنندراج ). ریشه ٔ تلخ که جنطیانا نیز گویند. (ناظم الاطباء). کوشاذ. گوشاد
غاریقونلغتنامه دهخداغاریقون . (معرب ، اِ) یکی از اجزای مسهل است و آن دو قسم می باشد: نر و ماده . گویند ماده ٔ آن بهتر است و تریاق همه ٔ زهرهاست ؛ و در مؤیدالفضلا به این معنی با زا
گوزنلغتنامه دهخداگوزن . [ گ َ وَ ] (اِ) گاو کوهی . (لغت فرس ص 378). گاو کوهی ماده . (صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ماند. گویند آب گوشه