زهدانلغتنامه دهخدازهدان . [ زِ ] (اِ مرکب ) بچه دان و قرارگاه نطفه باشد و به عربی رحم گویند. (برهان ). رحم که قرارگاه نطفه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). بچه دان . (آنندراج ). بچه دان
chinkدیکشنری انگلیسی به فارسیچنبره، صدای بهم خوردن فلز، جرنگ جرنگ، شکاف، رخنه، چاک، درز پیدا کردن، شکافتن، درز گرفتن، طنین انداختن، خنده کردن
زهدان نهادنلغتنامه دهخدازهدان نهادن . [ زِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عاجز شدن در جنگ و بحث . || مقر شدن و اعتراف نمودن بر سستی و کم فهمی خود. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج )(ر
زهدانلغتنامه دهخدازهدان . [ زِ ] (اِ مرکب ) بچه دان و قرارگاه نطفه باشد و به عربی رحم گویند. (برهان ). رحم که قرارگاه نطفه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). بچه دان . (آنندراج ). بچه دان