زن و بچهلغتنامه دهخدازن و بچه . [ زَ ن ُ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زن و فرزند. اهل و عیال . (فرهنگ فارسی معین ). اهل و عیال . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- زن وبچه دا
اختطافدیکشنری عربی به فارسیعمل ربودن (زن و بچه و غيره) , ربايش , دورشدگي , دوري از مرکز بدن , قياسي , قياس , دزدي هواپيما وساير وساءط نقليه ومسافران ان
بتفوزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= پوز: ◻︎ نهادهاند زن و بچهٴ من از سرما / بهسان سگبچه بتفوز بر در سوارخ (سوزنی: مجمعالفرس: بتفوز).
بر و بچهلغتنامه دهخدابر و بچه . [ ب َ رُ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عائله و زن و بچه . (فرهنگ لغات عامیانه ). بچه و دیگران . ج ، بر و بچه ها. (یادداشت دهخدا).- بر و بچ