زن قحبهفرهنگ انتشارات معین( ~. قَ بَ یا بِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) 1 - آن که زن وی روسپی باشد. 2 - دشنامی است مردان را، زن جلب .
لچنلغتنامه دهخدالچن . [ ل ُ چ َ ] (ص ) زن قحبه . (غیاث ) (آنندراج ). || صاحب غیاث اللغات گوید: در برهان به معنی برهنه و عریان و مجازاً به معنی لولی . (غیاث ) (آنندراج ).
زنلغتنامه دهخدازن . [ زَ ] (اِ) نقیض مرد باشد. (برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه . (آنندراج ). مادینه ٔ انسان . بشر ماده . امراءة. مقابل مرد.
زغاولغتنامه دهخدازغاو. [ زَ] (ص ، اِ) زن فاحشه و قحبه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). زن قحبه . جنده . (ناظم الاطباء). || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع به زغارو شود.
غرزنلغتنامه دهخداغرزن . [ غ َ زَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زن قحبه و بدکار. (آنندراج ). روسپی زن . || مرد دیوث و قلتبان . (آنندراج ) (انجمن آرا). قرنان . کشخان : حریف یکدگرند آن دو