کشکلغتنامه دهخداکشک . [ ک َ ] (اِ) دوغ خشک کرده باشد که به ترکی قروت خوانند. (از برهان ). دوغ خشک کرده پس از آنکه روغن آن گرفته باشند و آن را بیشتر به شکل گلوله به اندازه ٔ گرد
خانوادهلغتنامه دهخداخانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرم
پدرمکانpatrilocal, virilocalواژههای مصوب فرهنگستانمربوط و منسوب به الگویی از اقامت زن و شوهر که در آن زن پس از ازدواج به خانة پدریِ شوهر یا نزدیک به آن میرود
مادرمکانmatrilocal, uxorilocalواژههای مصوب فرهنگستانمربوط و منسوب به الگویی از اقامت زن و شوهر که در آن شوهر پس از ازدواج به خانة پدریِ زن یا نزدیک به آن میرود
غیشهلغتنامه دهخداغیشه .[ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی باشد مانند گیاه حصیر، و کاهکشان او را جوال سازند. (صحاح الفرس ). گیاهی است مانند گیاه حصیر بتابند و جوال کاهکشان کنند. (فرهنگ اسد