زنگنه ٔ کوشکلغتنامه دهخدازنگنه ٔ کوشک . [ زَ گ َ ن ِ ی ِ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف قشقایی . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).
زنگنهلغتنامه دهخدازنگنه . [ زَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاپور است که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است و 295 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زنگنهلغتنامه دهخدازنگنه . [ زَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شش ده قره بلاغ است که در بخش مرکزی شهرستان فسا واقع است و 358 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زنگنهلغتنامه دهخدازنگنه . [ زَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیائی است که در بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زنگنهلغتنامه دهخدازنگنه . [ زَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کمازان شهرستان ملایر است که 1680 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زنگنهلغتنامه دهخدازنگنه . [ زَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالا است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
چولغتنامه دهخداچو. [ چ ُ ] (حرف اضافه ) (ادات تشبیه ) مخفف و مرادف چون است . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بمعنی مانند است . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). کلمه ٔ تشبیه و ب
بالغتنامه دهخدابا. (حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. (برهان ). مع. (منتهی الارب ). بمعنی مع چنانکه گوئی اسپی با زین
بیرونیلغتنامه دهخدابیرونی . (ص نسبی ) برونی . منسوب به بیرون یعنی خارجی . (ناظم الاطباء). برونی . مقابل داخلی و درونی و اندرونی . (یادداشت مؤلف ). خارجی . (آنندراج ). رجوع به برو
دوازدهلغتنامه دهخدادوازده .[ دَ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) ده بعلاوه ٔ دو. اثناعشر . اثنتی عشرة. عدد بین یازده و سیزده . (یادداشت مؤلف ). ترجمه ٔ اثناعشر که عدد معروف است . (آنندراج )
شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به س