زنگلهلغتنامه دهخدازنگله . [ زَ گ ُ ل َ ] (اِخ ) نام مبارزی تورانی که در جنگ دوازده رخ بر دست فروهل ایرانی کشته شد. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی )(از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطبا
زنگلهلغتنامه دهخدازنگله . [ زَ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) زنگل . زنگوله . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مزید علیه زنگ که آواز میدهد. (آنندراج ). درا و جلاجل و زنگ را گوی
زنگلهلغتنامه دهخدازنگله . [ زِ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) خوشه ٔ کوچکی را گویند از انگور که جزو خوشه ٔ بزرگی باشد و باین معنی بجای لام رای بی نقطه (زنگره ) هم آمده است . (برهان ). هر ی
زنگله شادروانلغتنامه دهخدازنگله شادروان . [زَ ؟ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (از شرح اسکندرنامه از آنندراج ) (غیاث ). رجوع به زنگه ٔ شاوران شود.
زنگله شادروانلغتنامه دهخدازنگله شادروان . [زَ ؟ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (از شرح اسکندرنامه از آنندراج ) (غیاث ). رجوع به زنگه ٔ شاوران شود.
جلجللغتنامه دهخداجلجل . [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) زنگله . ج ، جَلاجِل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زنگ . زنگوله . درای . زنگ خرد. جرس خرد. (از یادداشت های دهخدا). زنگ
زنگدانلغتنامه دهخدازنگدان . [ زَ ] (اِ مرکب ) زنگله و جلاجل را گویند. (برهان ) (آنندراج ). زنگله که زنان بر پای بندند. جلاجل . (فرهنگ فارسی معین ). زنگله ای که زنان بر پای بندند.
زنگرهلغتنامه دهخدازنگره . [ زَ گ ُ / گ ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زنگله . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زنگله شود.