زندگینامهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه رافی، سرگذشت، اتوبیوگرافی، رزومه، سفرنامه، شرح حال، تذکره، خاطرات، اخبار، احوال، پسزمینه، سابقۀ شغلی، سابقۀ کار خدمت،
فیلم زندگینامهایbiopics, biographical filmواژههای مصوب فرهنگستانفیلمی که زندگی یک شخصیت و نقش و تأثیر تاریخی او را در گذشته و حال به تصویر میکشد
autobiographyدیکشنری انگلیسی به فارسیزندگینامه، خود زندگی نامه، خودزیستنامه، نگارش شرح زندگی شخصی بوسیلهء خود او