زندیقلغتنامه دهخدازندیق . [ زِ ] (معرب ، ص ، اِ) گروهی است از مجوس که خدای را دو گویند یا قائل به نور و ظلمت اند، یعنی نور را مبداء خیرات و ظلمت را مبداء شرور دانند. (منتهی الارب
زندیقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که در باطن کافر باشد و تظاهر به ایمان کند؛ ملحد؛ مرتد؛ کافر؛ بیدین.۲. هریک از اصحاب عبداللهبن سبا و از غلاة شیعه که معتقد به خدایی علیبن ابیطالب بو
زندقلغتنامه دهخدازندق . [ زَ دَ ] (ع ص ) مرد سخت بخیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زندقةلغتنامه دهخدازندقة.[ زَ دَ ق َ ] (ع اِمص ) زندیقی . اسم است تزندق را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : عنده زندقة. (اقرب الموارد). زندقه .
زندقیلغتنامه دهخدازندقی . [ زَ دَ قی ی ] (ع ص ) زندق . مرد سخت بخیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).