زنده کردنلغتنامه دهخدازنده کردن . [ زِ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حیات بخشیدن . به زندگی بازگرداندن . جان بخشیدن . احیاء. (فرهنگ فارسی معین ). احیاء. نشر. بعث . احیاء کردن . (یادداش
زنده کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، به‌دنیا آوردن، آوردن، زاییدن، فارغ شدن، زادوولد کردن، تولید کردن حیات بخشیدن، تنفس مصنوعی دادن، احیا کردن حمل کردن تولید مثل کردن
نُشُوراًفرهنگ واژگان قرآنزنده کردن مردگان پس از مرگشان - از جهت پراکنده شدن - از جهت برخاستن و جنب و جوش مجدد(کلمه نشور و همچنين کلمه نشر به معناي احياي مردگان بعد از مردن است و یا در ع