زندهیاد ماندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه اندن، دریاد ماندن، اثرباقی گذاشتن، نکونام بودن، باقی گذاشتن، بقا داشتن، بهجا گذاشتن، یادگار گذاشتن، یادگار ماندن
زندهزاییlive birth/ livebirthواژههای مصوب فرهنگستانبه دنیا آوردن نوزاد همراه با نشانههای حیاتی مثل تنفس یا ضربان قلب یا حرکت ارادی عضلات بدون در نظر گرفتن مدت بارداری
بوآفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی مار بزرگ، بیزهر، و زندهزا، که دارای آثاری از دست و پا بهصورت زائده، و دندانهای پیش بالایی بلند، که با پیچیدن به دور جانوران کوچک آنها را شکار میکند
بقا داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان شتن، بیشتر طول کشیدنازدیگری، باقی ماندن، بهجا ماندن، بعدازدیگری زنده ماندن زندهیاد ماندن صبور بودن ◄ آرام ماندن
بهیادماندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه یادمانده، محفوظ، ازیادنرفته، بهخاطرمانده، آشنا، فراموشنشده، زندهیاد یادداشت شده، بهخاطرسپرده تازه، جایشخالی، بهیادماندنی، خاطرهانگیز،
ثبت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ثبت کردن، ضبط کردن، یادداشتکردن، بایگانی کردن بهجا گذاشتن، یادگار گذاشتن، زندهیاد ماندن باقی گذاشتن
خوشنام بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ودن، اسم درکردن، مشهورشدن، معروف شدن، اشتهار داشتن، تاریخی بودن، موقعیت داشتن، نامش برسر زبانهاافتادن، زبانزد عام و خاص شدن، جلب احترام کردن