زندبارلغتنامه دهخدازندبار.[ زَ ] (اِ) هر جانور بی آزار باشد از جنس گوسفند و گاو و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زنبارلغتنامه دهخدازنبار. [ زِم ْ ] (ع اِ) کبت انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درختی است بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). د
تندبارلغتنامه دهخداتندبار. [ ت ُ ] (نف مرکب ) موذیات را گویند مانندشیر و پلنگ و مار و عقرب و زنبور و مورچه و امثال آن و هر جانوری که جانور دیگر را بخورد. (برهان ). سبع، مانند شیر
داملغتنامه دهخدادام . (اِ) فخ . (دهار) (لغت نامه ٔ مقامات حریری ) (منتهی الارب ). تله . نَژَنک . (برهان ). حباله . اُحبول . اُحبولة. (منتهی الارب ). لاتو. (برهان ).تله که آلت گ
زنبارلغتنامه دهخدازنبار. [ زِم ْ ] (ع اِ) کبت انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درختی است بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). د