زنجیللغتنامه دهخدازنجیل . [ زِ ] (ع اِ) نوعی زیتون بلند. (از دزی ج 1 ص 606). || آبی که از زیتونهای بهم آنباشته بهم رسد. (دزی ایضاً).
زنجیللغتنامه دهخدازنجیل . [ زِ ] (ع ص ) مرد سست اندام و ضعیف . زئجیل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنجیللغتنامه دهخدازنجیل . [ زِ ] (معرب ، اِ) معرب زنجیر فارسی است که عربان از آن فعل هم ساخته اند: زنجله بزنجیل ؛ قیده بسلسله . رجوع به نقودالعربیه ص 47، 95، 174، و زنجیر شود.- ز
حشیشةالجمال الفارسیةلغتنامه دهخداحشیشةالجمال الفارسیة. [ ح َ ش َ تُل ْ ج ِ لِل ْ سی ی َ ] (ع اِمرکب ) زنجیل العجم .
زردائللغتنامه دهخدازردائل . [ زَ اَ ءِ ] (اِ) در لهجه ٔ طبری ، مرغ انجیرخوار : کرگس آمد لاشخوار و، شونه قت بین ، هدهد است زنجیلک دمسیجه و زردائل انجیرخوار.(نصاب طبری ).
خندیقونلغتنامه دهخداخندیقون . [ خ َ ] (اِ) شراب ممزوج با ادویه ٔ عطری . (یادداشت بخط مؤلف ). شرابی که از خمر و ادویه ترتیب دهند و از مخترعات حکمای فرس است و قوتش تا هفت سال باقی م
راسنلغتنامه دهخداراسن . [ س َ ] (اِ) درختی است که آن را پیلگوش گویند و آن دوایی است نافع گزندگی جانوران . (آنندراج ) (انجمن آرا). نباتی است حقیر که بوی آن چون بوی سیر باشد . (صح