زنبوریلغتنامه دهخدازنبوری . [ زَم ْ ] (ص نسبی ) منسوب به زنبور. (فرهنگ فارسی معین ) : گرفتند گردان ایران و چین کمانهای زنبوری و چرخ کین . (گرشاسب نامه چ یغمایی ص 411). || خانه ٔ م
زنبوریفرهنگ انتشارات معین(زَ) (اِ.) 1 - به شکل زنبور. 2 - نوعی پارچة توری درشت بافت . 3 - نوعی چراغ روشنایی .
زنبوریفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوعی چراغ توری. Δ احتمالاً بهواسطۀ صدای وزوزی که دارد زنبوری گفته شده.۲. نوعی پردۀ مشبک که برای جلوگیری از ورود حشرات جلو در یا پنجره آویزان میکنند.
زنبوریةلغتنامه دهخدازنبوریة. [ زُم ْ ری ی َ] (ع ص نسبی ) منسوب به زنبور. رجوع به زنبور شود.- مسئله ٔ زنبوریة ؛ مورد اختلافی است که میان سیبویه و کسایی در محضر یحیی بن خالد برمکی رو
زنبوریةلغتنامه دهخدازنبوریة. [ زُم ْ ری ی َ] (ع ص نسبی ) منسوب به زنبور. رجوع به زنبور شود.- مسئله ٔ زنبوریة ؛ مورد اختلافی است که میان سیبویه و کسایی در محضر یحیی بن خالد برمکی رو