زنبورکلغتنامه دهخدازنبورک . [ زَم ْ رَ ] (اِ مصغر) تصغیر زنبور است . (برهان ). مصغر زنبور. (ناظم الاطباء). زنبور کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). زنبور خرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زنبورکفرهنگ انتشارات معین(زَ رَ) (اِمصغ .)1 - زنبور کوچک . 2 - نوعی توپ کوچک که در زمان صفویه و قاجاریه به شتر می بستند. 3 - کمانی آهنین و نوک تیز.
زنبورکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (موسیقی) سازی کوچک شبیه چنگ با یک زبانۀ فلزی انعطافپذیر که بین دندانها یا لبها قرار میگیرد و با زخمۀ انگشت یا کنارۀ دست به زبانه ملودیهای ساده تولید می
زنبورکgrateواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای در کوره که از آن در فرایندهایِ خشک شدن و گیرانش و سوزاندن پسماند استفاده میشود
زنبورک و پاسگانلغتنامه دهخدازنبورک و پاسگان . [ زَم ْ رَ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قنوات است که در بخش مرکزی شهرستان قم واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
زنبورک چیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسربازی که زنبورک را با شتر یا قاطر حمل میکرد و آن را در جنگ به کار میانداخت. Δ زنبورکچیها از دورۀ صفویه تا زمان قاجاریه صنفی از ارتش ایران بودند.
گود زنبورک خانهلغتنامه دهخداگود زنبورک خانه . [ گُو دِ زَم ْ رَ ن ِ ] (اِخ ) نام محل گودافتاده ای در جنوب تهران . (یادداشت مؤلف ). شاه طهماسب صفوی دستور داد تا گرد تهران خندقی حفر کنند، و
زنبورک و پاسگانلغتنامه دهخدازنبورک و پاسگان . [ زَم ْ رَ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قنوات است که در بخش مرکزی شهرستان قم واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
زنبورک چیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسربازی که زنبورک را با شتر یا قاطر حمل میکرد و آن را در جنگ به کار میانداخت. Δ زنبورکچیها از دورۀ صفویه تا زمان قاجاریه صنفی از ارتش ایران بودند.
گود زنبورک خانهلغتنامه دهخداگود زنبورک خانه . [ گُو دِ زَم ْ رَ ن ِ ] (اِخ ) نام محل گودافتاده ای در جنوب تهران . (یادداشت مؤلف ). شاه طهماسب صفوی دستور داد تا گرد تهران خندقی حفر کنند، و