زنادلغتنامه دهخدازناد. [ زِ ] (ع اِ) ج ِ زند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و اجتباه من بین الامة التی یذکو زنادها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). و زنا
زنادقهلغتنامه دهخدازنادقه . [ زَ دِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ زندیق . (منتهی الارب ) (دهار). زنادیق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ضحی الاسلام و البیان و التبیین ، الو
زنادقهلغتنامه دهخدازنادقه . [ زَ دِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ زندیق . (منتهی الارب ) (دهار). زنادیق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ضحی الاسلام و البیان و التبیین ، الو
حلاجیانلغتنامه دهخداحلاجیان . [ ح َل ْ لا ] (اِخ ) جماعتی از زنادقه در بغداد بوده اند که خود را حلاجی گفته اند. (تذکرة الاولیاء ج 2 ص 135). گروهی از متصوفه منسوب به حسین بن منصور ح
عبدالرحمانلغتنامه دهخداعبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن ابی زنادبن عبداﷲبن ذکوان القرشی ... از حفاظ حدیث بود. ولایت خراج مدینه را یافت ، و به بغداد سفر کرد. وی به سال 100 هَ .