زمینهدیکشنری فارسی به عربیارض , اساس , تصميم , تضاريس , جزر , خلفية , رسم تخطيطي , قاعدة , موضوع , ميل ، اَخْتِصاصٌ
زمینهدیکشنری فارسی به انگلیسیbackdrop, background, base, bent, domain, field, ground, locale, provinces
زمینهلغتنامه دهخدازمینه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) سطح هر چیز. (فرهنگ فارسی معین ). || متن چیزی از قبیل پرده ٔ نقاشی و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). سطح چیزی غیر از اشکال و صور آن . ب
میدانفرهنگ مترادف و متضاد۱. زمین مسابقه، زمینبازی ۲. ساحت، عرصه ۳. فضا ۴. گستره، محوطه ۵. جولانگاه ۶. صحنه، معرکه ۷. رزمگاه، مصافگاه ۸. زمینه فعالیت
مارن علیالغتنامه دهخدامارن علیا. [ ن ِ ع ُل ْ ] (اِخ ) ایالتی است که در جنوب شرقی فرانسه واقع است . مرکز ایالت شومون است و شهرهای عمده ٔ آن «لانگر» «سن دیزیه » می باشد. ایالت ، 3 ناح
مصدقلغتنامه دهخدامصدق . [ م ُ ص َدْ دِ ] (اِخ ) دکتر محمد (اردیبهشت 1258 هَ . ش .- یکشنبه 14 اسفند 1345 هَ . ش .). پدرش میرزا هدایت اﷲ وزیر دفتر استیفاء دوران ناصری و از مردان ت
مرکز سرآمدیcenter of excellence, CoE, excellence centerواژههای مصوب فرهنگستانسازمانی که در به انجام رساندن باکیفیت یک فعالیت خاص شهره و شناختهشده است و در زمینة اموری مانند نوآوری و ابداع و روشهای نوین و روزآمد کار و فعالیت دارد متـ
اخلاقشناسی جنسیsexual ethics 1واژههای مصوب فرهنگستانمطالعة جنسینگی انسان و رفتار جنسی او برای فهم و ارزیابی رفتار اخلاقی در زمینة روابط بینِفردی و فعالیتهای جنسی از منظر فلسفة اخلاق