زمودنلغتنامه دهخدازمودن . [ زَ دَ ] (مص ) نقش و نگار کردن . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ).نگار کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). نقش کردن . (فره
زدودندیکشنری فارسی به انگلیسیblot, clear, efface, elision, erase, expunge, purge, rub, sanitize, sweep
نوسانلغتنامه دهخدانوسان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب ). تذبذب و حرکت کردن چیزی متوالیاً. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). نَوس . (اقرب ا