زمعیلغتنامه دهخدازمعی . [ زَ عی ی ] (ع ص ) مردم فرومایه و زودخشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریعالغضب . (اقرب الموارد). || مرد زیرک و رسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ا
زاهریلغتنامه دهخدازاهری . [ هَِ ری ی ] (اِخ ) غالب بن علی زاهری مکنی به ابومسلم از مشایخ حدیث اسماعیل زاهری فرزند محمدبن احمد زاهری دندانقانی است . (از انساب سمعانی ). و رجوع به
زمعیلغتنامه دهخدازمعی . [ زَ عی ی ] (ع ص ) مردم فرومایه و زودخشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریعالغضب . (اقرب الموارد). || مرد زیرک و رسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ا
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) موسی بن یعقوب بن عبداﷲبن وهب الزمعی . محدث است .
زبیرلغتنامه دهخدازبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن عبداﷲبن سراقة، از بنی عدی بن کعب و راویان حدیث است . ازمحمدبن عبدالرحمان بن ثوبان روایت دارد و موسی بن یعقوب زمعی از او نقل
زبیرلغتنامه دهخدازبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی خالد. از راویان حدیث بود، جده اش رهیمه خدمتگزار عثمان بود و زبیر از او و از ربیعبن عبدالرحمان و نافع و قاسم و هشام بن عر
زودخشملغتنامه دهخدازودخشم . [ خ َ ] (ص مرکب ) کم حوصله و کسی که بزودی متغیر شده و خشمناک گردد. (ناظم الاطباء). آنکه زود به خشم آید و افروخته گردد. (آنندراج ). زودغرس . حداد. زلق .