زابلستانلغتنامه دهخدازابلستان . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام ولایت آباء و اجداد رستم است و آن رازاولستان نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) : برآمد بسی روزگاران بر اوی که خسرو سوی سیستان
زابلستانیلغتنامه دهخدازابلستانی . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به زابلستان : به یک روز رنج گدائی نیرزدهمه گنج محمود زابلستانی .سنائی .
یاوندلغتنامه دهخدایاوند. [ وَ ] (اِ) پادشاه ، یاوندان ؛ پادشاهان . (فرهنگ اسدی ) (از جهانگیری ) (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) : چو یاوندان به مجلس می گرفتن
زابلستانلغتنامه دهخدازابلستان . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام ولایت آباء و اجداد رستم است و آن رازاولستان نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) : برآمد بسی روزگاران بر اوی که خسرو سوی سیستان
زابلستانیلغتنامه دهخدازابلستانی . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به زابلستان : به یک روز رنج گدائی نیرزدهمه گنج محمود زابلستانی .سنائی .
بلقلغتنامه دهخدابلق . [ ب َ] (اِخ ) ناحیه ایست در غزنه از سرزمین زابلستان . (ازمعجم البلدان ) (از مراصد) : آخر در این سال فروگرفتندش به بلق ، در پل خمارتگین ، چون به غزنین می آ