زمستانلغتنامه دهخدازمستان . [ زَ / زِ م ِ ] (اِ مرکب ) مرکب است از لفظ «زم » که بمعنی سردی است و لفظ «ستان » که برای کثرت و نیز برای ظرفیت باشد. (غیاث ) (آنندراج ). فصل چهارم از چهار فصل سال ، ضد تابستان و موسم سرما.(ناظم الاطباء). شتا. ابوالعجل . و آن سه ماه ا
زمستانفرهنگ فارسی عمیداز فصول چهارگانۀ سال؛ سهماه بعد از پاییز؛ سهماه آخر سال خورشیدی که موسم سرما و یخبندان است و روزها از همه وقت کوتاهتر است.
سال زمستانلغتنامه دهخداسال زمستان . [ زِ م ِ ] (اِخ ) قصبه ای است در قندهار . (تاریخ شاهی چ کلکته ص 168).
خانه ٔ زمستانلغتنامه دهخداخانه ٔ زمستان . [ ن َ / ن ِ ی ِ زِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ای که برای زمستان اختیار میکنند. خانه ای که زمستانها برای نشستن بکار می آید. مَشتی ̍.
زمستانهلغتنامه دهخدازمستانه . [ زَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان موگویی است که در بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن واقع است و 879 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
زمستانخوابhibernatorواژههای مصوب فرهنگستانجانوری که با زمستانخوابی و کاهش شدید دما و دگرگشت بدنش در برابر سرمای زمستان از خود محافظت میکند
زمستانخوابیhibernation 2 ,winter sleep, deep hibernationواژههای مصوب فرهنگستانحالتی برای حفاظت در برابر سرمای زمستان که در برخی جانوران وجود دارد و با خواب و کاهش شدید دما و دگرگشت بدن همراه است
زمستانهسازیwinterizationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند سرد کردن روغن برای جدا کردن گلیسریدهایی با نقطۀ ذوب بالا و باقیماندۀ مومها
زمستانیhibernal, hiemalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آن دسته از پدیدههای مربوط به نمو که در فصل زمستان اتفاق میافتد
زمستانهلغتنامه دهخدازمستانه . [ زَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان موگویی است که در بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن واقع است و 879 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
زمستانخوابhibernatorواژههای مصوب فرهنگستانجانوری که با زمستانخوابی و کاهش شدید دما و دگرگشت بدنش در برابر سرمای زمستان از خود محافظت میکند
زمستانخوابیhibernation 2 ,winter sleep, deep hibernationواژههای مصوب فرهنگستانحالتی برای حفاظت در برابر سرمای زمستان که در برخی جانوران وجود دارد و با خواب و کاهش شدید دما و دگرگشت بدن همراه است
زمستانهسازیwinterizationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند سرد کردن روغن برای جدا کردن گلیسریدهایی با نقطۀ ذوب بالا و باقیماندۀ مومها
زمستانه کردنwinterizeواژههای مصوب فرهنگستانسرد کردن روغن برای جدا کردن گلیسریدهایی با نقطۀ ذوب بالا و باقیماندۀ مومها
سال زمستانلغتنامه دهخداسال زمستان . [ زِ م ِ ] (اِخ ) قصبه ای است در قندهار . (تاریخ شاهی چ کلکته ص 168).
خانه ٔ زمستانلغتنامه دهخداخانه ٔ زمستان . [ ن َ / ن ِ ی ِ زِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ای که برای زمستان اختیار میکنند. خانه ای که زمستانها برای نشستن بکار می آید. مَشتی ̍.