زمردگویش اصفهانی تکیه ای: zomorod طاری: zomorod طامه ای: zomorod طرقی: zomorod کشه ای: zomorod نطنزی: zomorod
زمردلغتنامه دهخدازمرد. [ ] (اِخ ) نام مادر الناصر لدین اﷲ احمد که زنی ترک و ام ولد بوده . رجوع به تاریخ الخلفاء ص 297 شود.
زمردلغتنامه دهخدازمرد. [ زُ م ُرْ رُ ] (معرب ، اِ) معرب «سماراگدوس » یونانی .محمدمعین آرد: یکی از سنگهای قیمتی به رنگ سبز و آن هرچه بزرگتر باشد گرانبهاتر است . قدما می پنداشتند
زمردگویش خلخالاَسکِستانی: zamərud دِروی: zəmrut شالی: zəmərrud کَجَلی: zomret کَرینی: zəmrut گیلَوانی: zəmərut لِردی: zəmrut
زمردگویش کرمانشاهکلهری: zemru:t گورانی: zemru:t سنجابی: zemru:t کولیایی: zemru:t زنگنهای: zemru:t جلالوندی: zemru:t زولهای: zemru:t کاکاوندی: zemru:t هوزمانوندی: zemru:t
زمرّدفرهنگ انتشارات معین(زُ مُ رُّ) [ معر - یو. ] (اِ.) یکی از سنگ های قیمتی به رنگ سبز که در جواهرسازی به کار می رود.
زمردینفرهنگ انتشارات معین(زُ مُ رُّ) [ معر - فا. ] (ص نسب .)منسوب به زمرد، زمردی ، ساخته شده از زمرد.