زاخفلغتنامه دهخدازاخف . [ خ ِ ] (ع اِ، ص ) مرد متکبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || فخرکننده . مفتخر. (اقرب الموارد).
زالفالغتنامه دهخدازالفا. (اِخ ) ملکه ٔ باستانی مصر است و در عهد او فراعنه بر مصر دست یافتند. زالفا دخترعمه ٔ حوریا نخستین ملکه ٔ مصر و از فرزندان نوح است . پدر حوریا: طوطیس بن ما
زخبالغتنامه دهخدازخبا. [ زَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ قوی و توانا بر سیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). شتری است که سخت باشد در راه رفتن . (ترجمه ٔ قاموس ).
زخفلغتنامه دهخدازخف . [ زَ ] (ع مص ) فخر کردن و تکبر نمودن . و همچنین است ، زخیف و ازخاف . مزخف ، مرد متکبر. (منتهی الارب ). نازیدن و گردنکشی کردن . مصدر دیگر آن زخیف و وصف از
زاخفلغتنامه دهخدازاخف . [ خ ِ ] (ع اِ، ص ) مرد متکبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || فخرکننده . مفتخر. (اقرب الموارد).
زالفالغتنامه دهخدازالفا. (اِخ ) ملکه ٔ باستانی مصر است و در عهد او فراعنه بر مصر دست یافتند. زالفا دخترعمه ٔ حوریا نخستین ملکه ٔ مصر و از فرزندان نوح است . پدر حوریا: طوطیس بن ما
زخبالغتنامه دهخدازخبا. [ زَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ قوی و توانا بر سیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). شتری است که سخت باشد در راه رفتن . (ترجمه ٔ قاموس ).