زمختیلغتنامه دهخدازمختی . [ زَ م ُ / زُ م ُ ] (حامص ) عفوصت . درشتی . سختی . گرفتگی . (ناظم الاطباء). گسی . عفوصت . خشونت . ناتراشیدگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زمخت ش
زمخریلغتنامه دهخدازمخری . [ زَ خ َ ری ی ] (ع ص ) باریک و دراز میان کاواک از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دراز از گیاه . میان تهی چون نی . (از اقرب الموا
زمعیلغتنامه دهخدازمعی . [ زَ عی ی ] (ع ص ) مردم فرومایه و زودخشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریعالغضب . (اقرب الموارد). || مرد زیرک و رسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ا
بازة قدرت مَدstrength of flood interval,flood intervalواژههای مصوب فرهنگستانبازة زمانی بین گذر ماه و بیشینهجریان مدّیِ پس از آن در یک مکان
حسن صاحب الزمانیلغتنامه دهخداحسن صاحب الزمانی .[ ح َ س َ ن ِ ح ِ بُزْ زَ ] (اِخ ) (سید...) از تلامذه ٔ مبرز میرزا ابوالحسن جلوه و شیخ فضل اﷲ نوری و میرزاحسن آشتیانی و غیر ایشان از اساتید عص
بالاقلغتنامه دهخدابالاق . (اِخ ) (... غارتگر) و او پادشاه بود در زمانی که اسرائیلیان رو بزمین موعود میرفتند و چون خبر ایشان بگوش وی رسید، بسیار ترسان گردید مبادا او را نیز مثل سی
کاسنیCichoriumواژههای مصوب فرهنگستانسردۀ علفی چندسالۀ شیرابهدار بدون زمینساقه با ساقههای منفرد ایستادۀ برگدار با تقریباً شش گونۀ خودرو و دو گونۀ زراعی که یکی از آنها آندیو است؛ این گیاهان در ا
دخترلغتنامه دهخدادختر. [ دُ ت َ ] (اِ) فرزند مادینه ٔ انسان . ابنه . بنت . دخت . بولة. ولیدة. (یادداشت مؤلف ). شَعرَة. نافِجَة. (منتهی الارب ). مقابل پسر که فرزند نرینه ٔ آدمی