clearدیکشنری انگلیسی به فارسیروشن است، روشن کردن، واضح کردن، زدودن، صاف کردن، تمیز کردن، ترخیص کردن، توضیح دادن، تبرئه کردن، خار چیدن، واضح، صاف، شفاف، معلوم، صریح، زلال، بارز، اشکار، باصفا
اوقاتلغتنامه دهخدااوقات . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وقت . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار) (ناظم الاطباء). ازمنه و فصول و ساعات و هنگام . (ناظم الاطباء) : چو دی رفت فرد