زمتلغتنامه دهخدازمت . [ زُم ْ م َ ] (ع اِ) مرغی است که رنگ به رنگ می گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرحوم دهخدا در یادداشتی آن را معادل «شوکا
ذمطلغتنامه دهخداذمط. [ ذَ م ِ ] (ع ص ) طعام ٌ ذَمِط؛ طعام زودگوار. زودهضم . سریعالهضم . سریعالانهضام .
ذمتلغتنامه دهخداذمت . [ ذَ ] (ع مص ) دیگرگون و متغیر و لاغر گردیدن . دیگرگون و متغیر شدن . لاغر گردیدن .
زمترالغتنامه دهخدازمترا. [ زَ م َ ] (اِ) به لغت زند و پازند بمعنی تمسخرو ریشخند باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زمترافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهریشخند: ◻︎ گر گشاید به عیب دیدۀ کاژ / چه زمترا زند بر این هر ژاژ (سنائی: معین: زمترا).
زمترالغتنامه دهخدازمترا. [ زَ م َ ] (اِ) به لغت زند و پازند بمعنی تمسخرو ریشخند باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زمترافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهریشخند: ◻︎ گر گشاید به عیب دیدۀ کاژ / چه زمترا زند بر این هر ژاژ (سنائی: معین: زمترا).
احضردیکشنری عربی به فارسیتوجه کردن , مواظبت کردن , گوش کردن (به) , رسيدگي کردن , حضور داشتن (در) , در ملا زمت کسي بودن , همراه بودن (با) , درپي چيزي بودن , از دنبال امدن , منتظرشدن , ان
حضوردیکشنری عربی به فارسیتوجه , مواظبت , رسيدگي , تيمار , پرستاري , خدمت , ملا زمت , حضور , حضار , همراهان , ملتزمين
مسخرهفرهنگ مترادف و متضاد۱. استهزا، تمسخر، ریشخند، زمترا، سخریه، فسوس، لودگی، مزاح ۲. خندهدار، شوخی، طنز ۳. هجا، هجو، هزل ۴. دلقک، شوخ، لوده، مزاح، مقلد ۵. مضحکه، ملعبه