زمانفرهنگ مترادف و متضاد۱. دوران، روزگار، زمانه ۲. دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام ۳. فرصت، مجال، وقت ۴. مدت، موعد
زماندیکشنری فارسی به انگلیسیat, chrono-, cycle, distance, hour, occasion, period, spell, stretch, time, when, while, years
کثرت وقوعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان وقوع، تکرر در زمان، تعدد، تکرار [در عدد]، تواتر، فراوانی، فرکانس، بسامد، استمرار، تداوم توالی، تناوب عود
نوبتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان وقوع یکرویداد، بار، نوبه، دور، وعده، دفعه، مرتبه، سفر، دوره زمان انجام کاری، زمان وعده: شیفت، پاس، موقع، وقت، هنگام، موعد، میعاد، سفر، موسم، فصل، چر
کِشَندهای خورایستیsolstitial tidesواژههای مصوب فرهنگستانکِشَندهایی که در نزدیکی زمان وقوع دو انقلاب تابستانی و زمستانی رخ میدهد متـ . کِشَندهای انقلابینی
تاریخفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زمان وقوع یک امر یا حادثه: در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹.۲. دانش ثبت و شرح وقایع و سرگذشت پیشینیان: معلم تاریخ.۳. دوره و زمان معین و معلوم: تاریخ صفویان.۴. نوشته و
جدول کِشَندtide tableواژههای مصوب فرهنگستانجدولی که سالانه منتشر میشود و حاوی اطلاعات روزانۀ زمان وقوع و ارتفاع فراکِشَندها و فروکِشَندها در شماری از ایستگاههای مرجع است