زلحلغتنامه دهخدازلح . [ زَ ] (ع مص ) چشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (ص ) باطل و هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باطل
زلحلغتنامه دهخدازلح . [ زُ ل ُ ] (ع اِ) کاسه های بزرگ فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ظلهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سایهبان.۲. آنچه سایه میاندازد، مانند درخت.۳. جایی صفهمانند که از سرما یا گرما به آن پناه میبردند.
زلةدیکشنری عربی به فارسیلغزش , خطا , سهو , اشتباه , ليزي , گمراهي , قلمه , سرخوري , تکه کاغذ , زير پيراهني , ملا فه , روکش , متکا , نهال , اولا د , نسل , لغزيدن , ليز خودن , گريختن , س
زلةلغتنامه دهخدازلة. [ زَل ْ ل َ ] (ع اِ) لغزش پای در گل و لغزش در سخن . اسم است زلیل را. (منتهی الارب ). لغزش پای در گل . سقط و خطا و لغزش در سخن . ج ، زلات . (ناظم الاطباء) (
زلةلغتنامه دهخدازلة. [ زَل ْ ل َ / زُل ْ ل َ ] (ع اِ) نیکویی و هنر و کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).