زلقیلغتنامه دهخدازلقی . [ زَل ْ ل َ ] (اِخ ) شعبه ای از ایل چهارلنگ بختیاری است . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 76 شود.
زلقیلغتنامه دهخدازلقی . [ زَ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به زَلَق : اسهال زلقی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زلق شود.
اسهال زلقیلغتنامه دهخدااسهال زلقی . [ اِ ل ِ زَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهال ساده ، بی پیچش .
زاقیلغتنامه دهخدازاقی . (ع ص ) فریاد و بانگ کننده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) خروس . (اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به زواقی شود.
زرقیلغتنامه دهخدازرقی . [ زُ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به بنی زریق که بطنی است از انصار. (ازانساب سمعانی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
زرقیلغتنامه دهخدازرقی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سلطان آباد است که در بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار واقع است و 510 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
زرقیلغتنامه دهخدازرقی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرق که قریه ای است در شش فرسخی مرو. (از انساب سمعانی ). رجوع به زرق شود.
اسهال زلقیلغتنامه دهخدااسهال زلقی . [ اِ ل ِ زَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهال ساده ، بی پیچش .
پیربادوشلغتنامه دهخداپیربادوش . (اِخ ) دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز کنار راه مالرو ارجنگ به برآفتاب . دارای 30 تن سکنه . (
چانلغتنامه دهخداچان . (اِخ ) دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 51 هزارگزی جنوب باختر الیگودرز، کنار راه مالرو پرچل به سربادوش واقع شده ، کوهستانی و سردسیر اس
گوشهلغتنامه دهخداگوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 70هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز،کنار راه مالرو عباسی به سوزر. کوهستانی و س
چال چنارلغتنامه دهخداچال چنار. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 66 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و کنار راه مالرو چال به آثار واقع شده . کوهستا