زلفینلغتنامه دهخدازلفین . [ زُ ](اِ) زرفین است و آن حلقه ای باشد که بر صندوق و چهارچوب در خانه نصب کنند. (برهان ) (آنندراج ). به همان معنی زورفین است . (از انجمن آرا). زنجیر. (غیاث اللغات ). زرفین و زنجیر چهارچوبه ٔ در و صندوق و جز آن . (ناظم الاطباء). زرفین . زفرین . زولفین . زوفرین . اوستا «
زلفینفرهنگ فارسی معین(زُ) (اِ.) = زورفین . زُرúفین : 1 - حلقه ای که زنجیر یا چفت را در آن می انداختند. 2 - زلف معشوق .
زلیفنلغتنامه دهخدازلیفن . [ زِ / زَ ف َ ] (اِ) تهدید بود یعنی ترسانیدن . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 360). تهدید کردن . ترسانیدن . (برهان ) (آنندراج ). تهدید و تخویف و سبب ترسیدن شدن . (ناظم الاطباء). ترسانیدن . (شرفنامه ٔ منیری )
زلیفنفرهنگ فارسی عمید۱. ترس؛ بیم: ◻︎ از لب تو مر مرا هزار امید است / وز سر زلفین هزار زلیفن (فرخی: ۲۶۹).۲. تهدید.۳. کینه.
غالیه زلفینلغتنامه دهخداغالیه زلفین . [ ی َ / ی ِ زُ ] (ص مرکب ) کسی که زلف مجعد اوبرنگ غالیه باشد. آنکه موی مجعد وی سیاه باشد. رجوع به غالیه زلف ، غالیه جعد و غالیه موی شود : ای غالیه زلفین ماه پیکرعیار و سیه چشم و نغز دلبر. <p c
زلفینکلغتنامه دهخدازلفینک . [ زُ ن َ ] (اِمصغر)زرفینک . زورفینک . زولفینک . زورفین خرد. که از طریق مشابهت حلقه بودن به زلف اطلاق می شود. موی صدغ حلقه کرده . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). (از: زلفین +ک ، پسوند تصغیر و تحبیب ). ج ، زلفینکان : زلفینک اوبر نهاده دارد<
غالیه زلفینلغتنامه دهخداغالیه زلفین . [ ی َ / ی ِ زُ ] (ص مرکب ) کسی که زلف مجعد اوبرنگ غالیه باشد. آنکه موی مجعد وی سیاه باشد. رجوع به غالیه زلف ، غالیه جعد و غالیه موی شود : ای غالیه زلفین ماه پیکرعیار و سیه چشم و نغز دلبر. <p c
زلیفیلغتنامه دهخدازلیفی . [ زَ ] (اِ) ترس . خوف . بیم . هراس . (ناظم الاطباء). رجوع به زلیف و زلفین شود.
زلیفنفرهنگ فارسی عمید۱. ترس؛ بیم: ◻︎ از لب تو مر مرا هزار امید است / وز سر زلفین هزار زلیفن (فرخی: ۲۶۹).۲. تهدید.۳. کینه.
زلفینکلغتنامه دهخدازلفینک . [ زُ ن َ ] (اِمصغر)زرفینک . زورفینک . زولفینک . زورفین خرد. که از طریق مشابهت حلقه بودن به زلف اطلاق می شود. موی صدغ حلقه کرده . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). (از: زلفین +ک ، پسوند تصغیر و تحبیب ). ج ، زلفینکان : زلفینک اوبر نهاده دارد<
غالیه زلفینلغتنامه دهخداغالیه زلفین . [ ی َ / ی ِ زُ ] (ص مرکب ) کسی که زلف مجعد اوبرنگ غالیه باشد. آنکه موی مجعد وی سیاه باشد. رجوع به غالیه زلف ، غالیه جعد و غالیه موی شود : ای غالیه زلفین ماه پیکرعیار و سیه چشم و نغز دلبر. <p c