زقیلغتنامه دهخدازقی . [ زَق ْی ْ ] (ع مص ) بانگ کردن کوف . (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
زقیلغتنامه دهخدازقی . [ زِق ْ قی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به زِق ّ. منسوب به خیک .- استسقای زقی ؛ بیماری باشدکه شکم بیاماسد و ناف بیرون جهد و چون بیمار حرکت کند آواز غلغل آب شنید
زقیدنلغتنامه دهخدازقیدن . [ زِ دَ] (مص ) زق زق کردن . با آوازهای کوتاه و پیاپی ، بیتابی نمودن بچه ٔ شیرخوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زقیلةلغتنامه دهخدازقیلة. [ زَ ل َ ] (ع اِ) کوچه ٔ تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زقیةلغتنامه دهخدازقیة. [ زَق ْ قی ی َ / زُق ْ قی ی َ ] (ع اِ) (از: «زق ق ») موی بریده منسوب است به سوی زِق ّ که پوست بریده موی باشد. یقال : حلق رأسه زقیة؛ ای کأنه جُلد مزقق .
زقیةلغتنامه دهخدازقیة. [ زَق ْ ی َ ] (ع اِ) (از: «زق ی ») بانگ و فریاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زقیدنلغتنامه دهخدازقیدن . [ زِ دَ] (مص ) زق زق کردن . با آوازهای کوتاه و پیاپی ، بیتابی نمودن بچه ٔ شیرخوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زقیلةلغتنامه دهخدازقیلة. [ زَ ل َ ] (ع اِ) کوچه ٔ تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زقیةلغتنامه دهخدازقیة. [ زَق ْ قی ی َ / زُق ْ قی ی َ ] (ع اِ) (از: «زق ق ») موی بریده منسوب است به سوی زِق ّ که پوست بریده موی باشد. یقال : حلق رأسه زقیة؛ ای کأنه جُلد مزقق .
زقیةلغتنامه دهخدازقیة. [ زَق ْ ی َ ] (ع اِ) (از: «زق ی ») بانگ و فریاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زقیةلغتنامه دهخدازقیة. [ زُق ْ ی َ ] (ع اِ) (از: «زق ی ») توده ٔ دراهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توده ٔ دراهم و جز آن . (از اقرب الموارد).