زاهدیانلغتنامه دهخدازاهدیان . [ هَِ ] (اِخ ) یکی از اقوامی که از جبل السماق به لرستان آمدند وبه هزاراسف پسر محمدبن علی مالک لرستان در 505 هَ .ق . پیوستند. (از تاریخ گزیده چ لندن ص
زاهدیلغتنامه دهخدازاهدی . [ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب به زاهد است و گروهی بدین نسبت اشتهار یافته اند. (از انساب سمعانی ). || (اِخ ) کسی که در طریق تصوف پیرو شیخ زاهد گیلانی باشد. رجو
زاهدیلغتنامه دهخدازاهدی . [ هَِ ] (اِخ ) مختار ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالرجا فرزند محمودبن محمد زاهدی غزمینی . متوفی در 658 هَ . ق . است . وی از شاگردان بدیعبن ابی منصور ع
زاهدیلغتنامه دهخدازاهدی . [ هَِ ] (حامص ) دین داری و تدیّن و پارسائی . (ناظم الاطباء) : نه آن میکند یار در شاهدی که با او توان گفت از زاهدی . سعدی (بوستان ).زاهدی بر باد الاّ مال
criedدیکشنری انگلیسی به فارسیگریه کرد، گریه کردن، فریاد زدن، بانگ زدن، داد زدن، صدا کردن، خروش برآوردن، خروشیدن، مصوت کردن
زاهدیانلغتنامه دهخدازاهدیان . [ هَِ ] (اِخ ) یکی از اقوامی که از جبل السماق به لرستان آمدند وبه هزاراسف پسر محمدبن علی مالک لرستان در 505 هَ .ق . پیوستند. (از تاریخ گزیده چ لندن ص
زاهدیلغتنامه دهخدازاهدی . [ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب به زاهد است و گروهی بدین نسبت اشتهار یافته اند. (از انساب سمعانی ). || (اِخ ) کسی که در طریق تصوف پیرو شیخ زاهد گیلانی باشد. رجو
زاهدیلغتنامه دهخدازاهدی . [ هَِ ] (اِخ ) مختار ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالرجا فرزند محمودبن محمد زاهدی غزمینی . متوفی در 658 هَ . ق . است . وی از شاگردان بدیعبن ابی منصور ع
زاهدیلغتنامه دهخدازاهدی . [ هَِ ] (حامص ) دین داری و تدیّن و پارسائی . (ناظم الاطباء) : نه آن میکند یار در شاهدی که با او توان گفت از زاهدی . سعدی (بوستان ).زاهدی بر باد الاّ مال