زقهلغتنامه دهخدازقه . [ زُق ْ ق َ/ ق ِ ] (از ع ، اِ) آب و دانه که طائر از گلو برآورد و در دهن بچه اندازد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خورشی که مرغ به چوزه ٔ خود به دهان می دهد.
زقحلغتنامه دهخدازقح . [ زَ ] (ع اِ) آواز بوزینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زقةلغتنامه دهخدازقة. [ زُق ْ ق َ ] (ع اِ) مرغی است کوچک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). مرغی است کوچک ، از مرغهای آبی . (از اقرب الموارد).
زاقهگویش بختیاریزاغه، طویلهاى حفر شده در زیرِ زمین براى گوسفندان و برّهها که در آن از هیچنوع مصالح ساختمانى استفاده نمىشود وراهرو شیبدارى آن را به سطح زمین وصل مىکند).
زاهلغتنامه دهخدازاه . (اِخ ) دهی است نزدیک نیشابور. (منتهی الارب ). قریه ای است از نیشابور و منسوب بدان را زاهی و ازاهی گویند. (از معجم البلدان ). و رجوع به زاهی شود.
زقةلغتنامه دهخدازقة. [ زُق ْ ق َ ] (ع اِ) مرغی است کوچک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). مرغی است کوچک ، از مرغهای آبی . (از اقرب الموارد).
تسبیدلغتنامه دهخداتسبید. [ ت َ ] (ع مص ) موی ستردن و از بیخ برکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از بیخ برکندن موی چنانکه به پوست بچسبد: سبد شعره ؛ استأصله حتی الز
زقلغتنامه دهخدازق . [ زُ ق ق ] (ع اِ) می . ج ، زَقَقَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ج ِ زُقَّة. (اقرب الموارد).
باز جرهلغتنامه دهخداباز جره . [ زِ ج ُرْ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی باز. شاهین : از شکوه عدل و امن او تذرو و کبک راباز جره زقه داد و چرغ زیر پر گرفت .مسعود سعد.
جرهلغتنامه دهخداجره . [ ج ُرْ رَ ] (ص ، اِ) نرینه ٔ هر جانور باشد از چرنده و پرنده عموماً. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نر هر چیز باشد عموماً. (از لغت