زقنبودلغتنامه دهخدازقنبود. [ زَ ن َ ] (اِ) نفرین گونه ای است چون قزل قورت و زهرمار و مانند آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زغنبودلغتنامه دهخدازغنبود. [ زَ ن َ ] (اِ) زغنبوت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به همین کلمه شود.
زابودلغتنامه دهخدازابود. (اِخ ) ابن ناثان بن عتای بن احلای [ دختر شیثان ] و گویا همان زابادبن احلای است که در توراة مذکور است و سلسله ٔ نسب او که به یهودا میرسد به اهمیت یاد شده
زابودلغتنامه دهخدازابود. (اِخ ) کوهی است در ناحیه ٔ صفد (صفد در جغرافیای قدیم جزء تقسیمات شامات بوده است ). صاحب نخبة الدهر آرد: دراین کوه مغاره ها و حفره ها و حوضچه هائی وجود دا
زابودلغتنامه دهخدازابود. (اِخ ) نام یکی از چندین قریه ای است که در کنار کوه زابود در سرزمین صفد واقع است . (نخبة الدهر دمشقی ص 211).
زابودلغتنامه دهخدازابود. (اِخ ) ابن ناثان بن عتای بن احلای [ دختر شیثان ] و گویا همان زابادبن احلای است که در توراة مذکور است و سلسله ٔ نسب او که به یهودا میرسد به اهمیت یاد شده
زابودلغتنامه دهخدازابود. (اِخ ) کوهی است در ناحیه ٔ صفد (صفد در جغرافیای قدیم جزء تقسیمات شامات بوده است ). صاحب نخبة الدهر آرد: دراین کوه مغاره ها و حفره ها و حوضچه هائی وجود دا
زابودلغتنامه دهخدازابود. (اِخ ) نام یکی از چندین قریه ای است که در کنار کوه زابود در سرزمین صفد واقع است . (نخبة الدهر دمشقی ص 211).