خرچیکلغتنامه دهخداخرچیک . [ خ َ ] (اِ) صحرای وسیع. (فرهنگ شعوری ). کلمه ٔ دیگر در خرجیک . (یادداشت بخط مؤلف ) : ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک کون تو فراختر زسیصد خرچیک .فرالاوی .
تب افروزلغتنامه دهخداتب افروز. [ ت َ اَ ] (ن مف مرکب ) کسی که تب داشته باشد. (بهار عجم ) (آنندراج ). تب افروخته . کسی که از تب افروخته شده باشد : سراغ شعله از خاکستر ما چند پرسیدن ت
خلدواژهنامه آزادخلد یعنی: خلد بیرون از حد بودن در توازن خلص (خالص) در احکام قرآن ،تورات ،انجیل ،اوستا،اجتهاد،فقه یعنی مهدویت آفرینش و خلقیت موجود خلد نامتعارف و نامتعادل خارج
بیداریلغتنامه دهخدابیداری . (حامص ) مقابل سهرو بی خوابی . (از ناظم الاطباء). یقظه مقابل خواب و نوم ، سهد. سهاد. یاد. (یادداشت مؤلف ) : حالی است که روح نفسانی اندر آن حال آلتها و
اندرگذشتنلغتنامه دهخدااندرگذشتن . [ اَ دَ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) گذشتن . عبور کردن : به روم و بهندوستان بربگشت ز دریا و تاریکی اندرگذشت . فردوسی .وزان کاخ فرخ چو اندرگذشتی یکی رود آ