زقاللغتنامه دهخدازقال . [ زَ ] (اِ) زغال اخته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این درختچه در جنگلهای ارسباران بحال وحشی موجود است . آن را در ارسباران زقال و در تهران زقال اخته می
زقال خَف کُنگویش بختیاریزغال خفهکن [قوطى استوانهاىدستهدارى که زغالهاى گداخته اضافى رادر آن مىریزند تا بر اثر نرسیدن اکسیژنخاموش شود] .
اللغتنامه دهخداال .[ اَ ] (اِ) درختچه ای است از جنس کرنوس و سه نوع آن در ایران موجود است : 1 -سیاه ال که در سراسر جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران می روید. 2 - زقال اخته که در ج
حب الشوملغتنامه دهخداحب الشوم . [ ح َب ْ بُش ْ شو ] (ع اِ مرکب ) سیاه توسه . زقال اخته . رجوع به این دو کلمه شود.
قرانیالغتنامه دهخداقرانیا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) درختی است کوهی . برش همچو زیتون قابض است و مجفف و مدمل جهت ریشهای بزرگ و پرگوشت کننده ٔ زخمهای ریزه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
تبعیقلغتنامه دهخداتبعیق . [ ت َ ] (ع مص ) شکافتن . (تاج المصادر بیهقی ). شکافتن خیک و جز آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بعق زق الخمر تبعیقاً؛ ش
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن اسود. ثابت بنانی گفت : نکره است ، و کسی جز مستلم بن سعید از وی خبری نیاورده ، و او یک خبر منکر از انس آورده که پیغمبران در قبور