زفوفلغتنامه دهخدازفوف . [ زَ ] (ع اِ) شترمرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زفوفلغتنامه دهخدازفوف . [ زُ ] (ع مص ) شتافتن شترمرغ و جز آن . تیز رفتن یا دویدن یا شروع کردن در دویدن . || نیک وزیدن باد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به ز
ضفوفلغتنامه دهخداضفوف . [ ض َ ] (ع ص ) ناقة ضفوف ؛ ناقه ٔ بسیارشیر که بغیر کف دست دوشیده نشود. (منتهی الارب ). شتر ماده ٔ بسیارشیر که نتوان دوشید الاّ بتمام کف دست . (منتخب اللغ
زفلغتنامه دهخدازف . [ زَف ف ] (ع مص ) فرستادن عروس را به سوی شوی : زف العروس الی زوجها زفاً بالفتح و زفافاً بالکسر. || درخشیدن برق . || بشتافتن شتر مرغ و جز آن یا تیز رفتن یا