ذوشلغتنامه دهخداذوش . (ص ) شعوری گوید بمعنای بدطبع و تندخوست . حکیم فردوسی : بانگ کرده است ای بت سیمین ذوش هستم ترا که هستی ذوش .این کلمه از مجعولات شعوری است وشعر نیز از رودکی
زفدلغتنامه دهخدازفد. [ زَ ] (ع مص ) پر کردن آوند را. || افزودن جو را برای اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).