زفتفرهنگ مترادف و متضاد۱. ستبر، سفت، شدید، قوی، هنگفت ۲. پر، لبالب، مالامال ۳. بسیار، هنگفت ۴. مومیایی
ذفطلغتنامه دهخداذفط.[ ذَ ] (ع مص ) ذفط طائر؛ برجستن آن بر ماده و همچنین است ذفط تیس . || ذفط ذباب ؛ فضله افکندن مگس . و گفته اند که صواب در هر دو معنی با قاف است .
زفطلغتنامه دهخدازفط. [ زَ ] (ع اِمص ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل نخوت و لاف زنی گرفته است . رجوع به دزی ج 1 ص 595 شود.
زِفتگویش بختیاری1. نام داروى کچلى (ادرار گاو مو بور را با کمى قرهقوروت و تعدادى برگهزردآلو مىجوشانند تا سِفت شود وبهصورت ضماد درآید. این ضماد راکه بسیار چسبنده است، روى پارچهاى
زفت خویلغتنامه دهخدازفت خوی . [ زُ ] (ص مرکب ) فظ. (تاج المصادر بیهقی ). درشت خوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زفت و ماده ٔ بعد شود.
زفت و زکورلغتنامه دهخدازفت و زکور. [ زُ ت ُ زُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) دون . سفله . بخیل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چرخ فلک هرگز پیدا نکردچون تو یکی سفله و زفت و زکور.خواجه ابوالق
زفتیلغتنامه دهخدازفتی . [ زُ ] (حامص ) مقابل رادی و جوانمردی . بخل . بخول . مقابل کرم . امساک . ممسکی . لئامت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حرص . طمع. (ناظم الاطباء) : با دو کژدم