ذفافلغتنامه دهخداذفاف . [ ذُ ] (ع ص ) زود. سبک . بشتاب . || زهر کشنده . || خفاف ٌ ذفاف ؛ سبک ، زود، یا از اتباع است .
ذفافلغتنامه دهخداذفاف . [ ذِ ] (ع اِ) زهر کشنده . سم قاتل . || آب اندک یا نم و تری . ج ، ذُفُف . ما فیه ذفاف ؛ نیست در آن چیزی که تعلق گرفته شود بدان . || ما ذف َّ ذفافاً؛ آماده
ذفافلغتنامه دهخداذفاف . [ ذِ ] (ع مص ) ذف .مذافّة. اِذْفاف . تذفیف . کشتن خسته را. قتل مجروح . الاجهاز علی الجریح . (تاج المصادر بیهقی ). || ذفاف در امری ؛ شتافتن ، شتاب کردن ،
جشن زفافلغتنامه دهخداجشن زفاف . [ ج َن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن عروسی . جشن زناشوئی . جشن ازدواج . جشنی که برای زفاف و زناشوئی بر پا می کنند. جشنی که در شب عروسی بر پا می
عقد زفافلغتنامه دهخداعقد زفاف . [ ع َ دِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نکاح . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : نه ترا عقد زفاف است در این پرده ضرورنه مرا صبر و سکون داده دراین دار خدای .
زرافشانفرهنگ نامها(تلفظ: zar afšān) ذرات زر پاشیده شده ، با ذرات طلا اندود شده ؛ (در قدیم) زربافت ، نثار کننده زر و سکهی طلا .