زفافلغتنامه دهخدازفاف . [ زِ ] (ع مص ) عروس به خانه ٔ شوهر فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). فرستادن عروس به خانه ٔ شوهر و عروس و داماد را همبستر کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). عروس را بخانه ٔ شوهر فرستادن . (فرهنگ فارسی معین ) <span
جفافلغتنامه دهخداجفاف . [ ج َ ] (ع مص ) خشک شدن . خشک گردیدن . (تاج المصادر) (اقرب الموارد). جَفوف . (آنندراج ). خشک گردیدن جامه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خشکی . (دهار). نقیض بَلَّة. (اقرب الموارد). رجوع به جف و جفوف و بلة شود.
جفافلغتنامه دهخداجفاف . [ ج ُ ] (اِخ ) آبی است مر بنی جعفربن کلاب را در سرزمین ایشان . (معجم البلدان ).
جفافلغتنامه دهخداجفاف .[ ج ُ ] (ع ص ) چیزی خشک گردیده از چیزها که برای خشک کردن گذاشته باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جشن زفافلغتنامه دهخداجشن زفاف . [ ج َن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن عروسی . جشن زناشوئی . جشن ازدواج . جشنی که برای زفاف و زناشوئی بر پا می کنند. جشنی که در شب عروسی بر پا می کنند. مجلس سور و شادمانی که برای زناشوئی ترتیب میدهند. رجوع به جشن عروسی ... ذیل ماده ٔ جشن در همین لغت نامه شود.<b
عقد زفافلغتنامه دهخداعقد زفاف . [ ع َ دِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نکاح . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : نه ترا عقد زفاف است در این پرده ضرورنه مرا صبر و سکون داده دراین دار خدای .محمد عرفی (از آنندراج ).
ازفافلغتنامه دهخداازفاف . [ اِ ] (ع مص ) برانگیختن بر شتاب . (از منتهی الارب ). شتابانیدن . در پوئیدن داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بشتاب راندن . (منتهی الارب ). || فرستادن بیوک را بخانه ٔ شوی . فرستادن عروس بخانه ٔ شوهر. (منتهی الارب ). زن به خانه ٔ شوهر فرستادن . زِفاف . (تاج المصادر بیهق
استزفافلغتنامه دهخدااستزفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سبک گردانیدن : استزفّه السیر؛ سبک گردانید اورا سیر. (منتهی الارب ). و مؤلف تاج العروس گوید: استزفه السیر، هکذا فی النسخ و صوابه السیل ؛ استخفه فذهب به کما هو نص المحیط و الاساس و مثله فی العباب .
جشن زفافلغتنامه دهخداجشن زفاف . [ ج َن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن عروسی . جشن زناشوئی . جشن ازدواج . جشنی که برای زفاف و زناشوئی بر پا می کنند. جشنی که در شب عروسی بر پا می کنند. مجلس سور و شادمانی که برای زناشوئی ترتیب میدهند. رجوع به جشن عروسی ... ذیل ماده ٔ جشن در همین لغت نامه شود.<b
عقد زفافلغتنامه دهخداعقد زفاف . [ ع َ دِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نکاح . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : نه ترا عقد زفاف است در این پرده ضرورنه مرا صبر و سکون داده دراین دار خدای .محمد عرفی (از آنندراج ).