زغندلغتنامه دهخدازغند. [ زَ غ َ ] (اِ) از جای برجستن باشد بر مثال آهو. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). برجستگی از جای مانند آهو. (ناظم الاطباء). خیز. جست . جستن . (یادداش
زغند زدنلغتنامه دهخدازغند زدن . [ زَ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن را گویند. (برهان ). فریاد زدن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
زرندیلغتنامه دهخدازرندی . [ زَ رَ ] (ص نسبی ، اِ) قسمی خربزه با پوست سبز، که پوست آن بنازکی پوست پیاز است . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).
زغند زدنلغتنامه دهخدازغند زدن . [ زَ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن را گویند. (برهان ). فریاد زدن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
رغندلغتنامه دهخدارغند. [ رَ غ َ ] (ع اِ) بانگ جانوران درنده . (ناظم الاطباء). بانگ جانوران درنده عموماً و آواز پارس خصوصاً. (از شعوری ج 2 ورق 5) : کرد رو به یوزواری یک رغندخویشت
روبهلغتنامه دهخداروبه . [ ب َه ْ ] (اِ) همان روباه باشد که جانوری است دشتی و به حیله گری مشهور است . (آنندراج ). روباه . (ناظم الاطباء). مخفف روباه . رجوع به روباه شود : چنانکه
یزغندلغتنامه دهخدایزغند. [ ی َ غ َ ] (اِ) سگ شکاری . (ناظم الاطباء). || نام درختی . (ناظم الاطباء). مصحف بزغند است . (یادداشت مؤلف ). || فریاد سیاه گوش . (ناظم الاطباء). مصحف زغ
زلغتنامه دهخداز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در