زغنبودلغتنامه دهخدازغنبود. [ زَ ن َ ] (اِ) زغنبوت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به همین کلمه شود.
زقنبودلغتنامه دهخدازقنبود. [ زَ ن َ ] (اِ) نفرین گونه ای است چون قزل قورت و زهرمار و مانند آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زغنبوتلغتنامه دهخدازغنبوت . [ زَ ن َ ] (اِ) نفرین گونه ای است مانند زهرمار، کوفت و غیره که در جواب کسی که کسی را خواند گویند: علی ! زغنبوت . و نیز در جواب آنکه گوید: چه خورم ؟ یا
زغنبوطلغتنامه دهخدازغنبوط. [ زَ ن َ ] (اِ) زغنبوت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به زغنبوت شود.
زغنبوتلغتنامه دهخدازغنبوت . [ زَ ن َ ] (اِ) نفرین گونه ای است مانند زهرمار، کوفت و غیره که در جواب کسی که کسی را خواند گویند: علی ! زغنبوت . و نیز در جواب آنکه گوید: چه خورم ؟ یا
زغنبوطلغتنامه دهخدازغنبوط. [ زَ ن َ ] (اِ) زغنبوت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به زغنبوت شود.
قزل قرتلغتنامه دهخداقزل قرت . [ ق ِ زِ ق ُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از: ترکی قزل ، سرخ + قُرت ، گرگ ) نفرینی است مانند زهرمار، زغنبوت ، کوفت ، کوفت کاری ، درد بیدرمان .
کوفتلغتنامه دهخداکوفت . (اِمص ، اِ) به معنی آسیب و آزار و ضربی باشد که از سنگ و چوب و مشت و لگد و امثال آن به کسی رسد. (برهان ). به معنی آسیب و آزار و ضربی که از سنگ و چوب به کس
زهر مارلغتنامه دهخدازهر مار. [ زَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لعاب حیه . سمی که از نیش مار برآید و اغلب کشنده است و امروزه از انواع این زهرها در داروسازی استفاده می نمایند و قدما