زغاولغتنامه دهخدازغاو. [ زَ] (ص ، اِ) زن فاحشه و قحبه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). زن قحبه . جنده . (ناظم الاطباء). || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع به زغارو شود.
زاورفرهنگ نامها(تلفظ: zāve(a)r) ظاهراً از برخاستههای فرقه آذر کیوان است و معنای متعددی برای آن آوردهاند از جمله دلیری و یارایی .
نیللغتنامه دهخدانیل . (اِخ ) رود نیل مصر را گویند و معرب نیلوس می باشد. در دنیا نهری غیر از این یافت نشود که از جنوب به شمال جاری شود و همچنین نهری اطول از این هم نیست چه که طو
آوازلغتنامه دهخداآواز. (اِ) آوا. صوت . (صراح ). بانگ : از آواز کوسش همی روز جنگ بدرّد دل شیر و چرم پلنگ .فردوسی .چو بشنید آواز او را تبرگ بر آن اسب جنگی چو شیر سترگ . فردوسی .خو
زاوللغتنامه دهخدازاول . [ وُ ] (اِخ ) نام قومی و طائفه ای بود. (برهان قاطع).طائفه ٔ زابل . (ناظم الاطباء). و رجوع به زابل شود.