زارغنکلغتنامه دهخدازارغنک . [ غ َ ] (اِ مرکب ) زمین ریگ ناک و سخت باشد. (برهان قاطع). و رجوع به زاراغنک شود.
وله زاقردلغتنامه دهخداوله زاقرد. [ وَ ل َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در 500 گزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز، دارای 565 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرا
زارغنکلغتنامه دهخدازارغنک . [ غ َ ] (اِ مرکب ) زمین ریگ ناک و سخت باشد. (برهان قاطع). و رجوع به زاراغنک شود.
وله زاقردلغتنامه دهخداوله زاقرد. [ وَ ل َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در 500 گزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز، دارای 565 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرا
زراغنلغتنامه دهخدازراغن . [ زَ غ َ ] (اِ) زمین سخت بود. زراغنگ نیز گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 377). زمین ریگناک و سخت . (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (اوبهی ) (از ناظم الاطباء)
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن العباس بن مجاهد المقری مکنی به ابوبکر. خطیب گوید: او شیخ قرائت روزگار خویش بود و وی در ربیعالاَّخر سال 245 هَ .ق . از مادر ب