زادفرخلغتنامه دهخدازادفرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) نام میرآخور هرمز است . (لغت شاهنامه تألیف دکتر شفق ) : یکی مهتر نام بردار بودکه بر آخر اسپاهسالار بود.فردوسی .
زادفرخلغتنامه دهخدازادفرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) نام یکی از ایرانیان اصیل است . (لغت شاهنامه تألیف دکتر شفق ).
زادفرخفرهنگ نامها(تلفظ: zād farrox) فرخ زاد ؛ (در اعلام) نام یکی از ایرانیان اصیل (باستان) است و نیز نام میرآخورِ هرمز میباشد .
زادفرخلغتنامه دهخدازادفرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) نام میرآخور هرمز است . (لغت شاهنامه تألیف دکتر شفق ) : یکی مهتر نام بردار بودکه بر آخر اسپاهسالار بود.فردوسی .
زادفرخلغتنامه دهخدازادفرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) نام یکی از ایرانیان اصیل است . (لغت شاهنامه تألیف دکتر شفق ).
رستملغتنامه دهخدارستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) نام برادر زادفرخ که سردار خسرو پرویز بود. (لغات ولف ) : که پیچیده بد رستم از شهریاربه جای خود و تیغزن ده هزار.فردوسی .
گذر دادنلغتنامه دهخداگذر دادن . [ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) راه دادن و اجازه ٔ عبور دادن اجازه ٔ ورود دادن . رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه برهمی بود کس را ندادی گذر. فردوسی .
زادلغتنامه دهخدازاد. (مص مرخم ) بمعنی زائیدن باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ رازی ). زادبوم ؛ وطن . رجوع به زادبوم شود. || مخفف زاده . زائیدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منی