صفراءدیکشنری عربی به فارسیزرداب , صفرا , زهره , خوي سودايي , مراره , زرد اب , تلخي , گستاخي , زخم پوست رفتگي , ساييدگي , تاول , ساييدن , پوست بردن از , لکه , عيب
زردابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) = صفرا۲. مایع زردرنگی که از زخم بیرون میآید؛ زردآب؛ آب زرد.
زدبلغتنامه دهخدازدب . [ زِ ] (ع اِ) حصه و بهره از هر چیزی . ج ، ازداب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). بهره و نصیب است . جمع آن ازداب می آید. (ترجمه ٔ قاموس ).