callدیکشنری انگلیسی به فارسیزنگ زدن، صدا، دعوت، ندا، احضار، بانگ، فریاد، نامبری، طلب، صدا زدن، نامیدن، فرا خواندن، احضار کردن، ملقب کردن، خواستن، خواندن
افیونی چیزی شدنلغتنامه دهخداافیونی چیزی شدن . [ اَف ْ نی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازعادت کردن بچیزی باشد که بر ترک آن قادر نباشند. (مؤید) (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کرده زخمم
کوتهی کردنلغتنامه دهخداکوتهی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاهی کردن . (آنندراج ) : دوست گر از لطف خواهد بخیه بر زخمم زندتارزلفش کوتهی با این درازی می کند. سلیم (از آنندراج ).رجو
تیر کشیدنلغتنامه دهخداتیر کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) درد کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). احساس درد نمودن در امتداد یک خط. (ناظم الاطباء). دردی تند و تیز از جائی (در بدن )
لنگردارلغتنامه دهخدالنگردار. [ ل َ گ َ ] (نف مرکب ) دارای لنگر. صاحب آنندراج گوید: به مناسبت معنی لنگر چیز بسیار گران را گویند و در صفات تیغ دورویه چون تیغ لنگردار و مژگان لنگردار
شریف اصفهانیلغتنامه دهخداشریف اصفهانی . [ ش َ ف ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ملا محمد شریف . از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری و از مردم قریه ٔ ورنوسفادران اصفهان و پسر استاد کلبعلی سنگتراش بود و خ