بحباحةلغتنامه دهخدابحباحة. [ ب َ ح َ ] (ع ص ، اِ) زن زشتخو. (منتهی الارب ). زن زشتخوی و سمج . (ناظم الاطباء).
بدخوفرهنگ مترادف و متضادآتشیمزاج، اخمو، بداخلاق، خشن، عصبی، ترشرو، بدخلق، تندخو، زشتخو، کجخلق، کجمزاج ≠ خوشاخلاق، خوشخو، گشادهرو
واژونه خویلغتنامه دهخداواژونه خوی . [ ن َ / ن ِ] (ص مرکب ) کسی که خوی وی برگشته و بدکار شده باشد.(ناظم الاطباء). برگشته خو. بدخو. زشتخو : پس آیین ضحاک واژونه خوی چنان بد که چون می بدش