زازالغتنامه دهخدازازا. (اِخ ) طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد. مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقه ٔ ایرانی دیگر هم هست به ا
زرزالغتنامه دهخدازرزا. [ زَ ] (اِخ ) از ایلات ارومیه . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 110 و ماده ٔ بعد شود.
catchدیکشنری انگلیسی به فارسیگرفتن، شکار، دستگیره، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، از هوا گرفتن، بدست اوردن، جلب کردن، درک کردن، فهمیدن، دچار شدن به، چنگ زدن، قاپیدن
زازالغتنامه دهخدازازا. (اِخ ) طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد. مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقه ٔ ایرانی دیگر هم هست به ا
زرزالغتنامه دهخدازرزا. [ زَ ] (اِخ ) از ایلات ارومیه . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 110 و ماده ٔ بعد شود.
حزاملغتنامه دهخداحزام . [ ح َزْزا ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن حسین حزام مروزی . مکنی به ابواحمد و نامش محمد است و حزام نسبت اوست و در اسفیجاب پس از سال سیصد و پنجاه درگذشت . (سمع
ابن جزارلغتنامه دهخداابن جزار. [ اِ ن ُ ج َزْزا ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن ابراهیم بن علی بن ابی خالدقیروانی . از اطبای بزرگ مغرب در قرن چهارم هجری . پدر و عمش نیز طبیب بوده اند. او از